نفس مَرکَبی است مُرکّب از تقوا یا فجور، جهت حرکت وجود انسان به سوی فلاحت یا تدسیه

در یک معنا نفس را میشه مشابه سازی کرد با خودرو، خودروی وجود شما یک ماده‌ی خامی که شما سوار بر آن، حرکت می‌کنید. آن ماده خام را می‌توانید بسازید، کدام طرفی می‌خواهی بسازی؟ آن می‌تواند یک خودروی مهلک باشد، شما را به درَکات ببرد، می‌تواند تبدیل به یک خودروی صعود کننده باشد، شما را به ارتفاعات ببرد. در یک معنا نفس، خودروی وجود شماست و خودروی متعلق به وجود شما که شما چاره‌ای به جز سواری با آن خودرو نداری، نمی‌توانی از این خودرو پیاده بشوی، بستر حرکت وجود شماست، نفس شما بستر حرکت وجود شماست، وجود شما بدون این بستر مسیری برای حرکت نداره، خودرویی برای حرکت نداره، وسیله‌ای برای حرکت نداره، ولی این خودرو، خودرویی است که در ابتدا، یک ماده خام است، تا شما چه خودرویی بسازی. خودرویی که در آن فجور هست، الهام شده و تقوا هست الهام شده. یک کسی این خودرو را خودروی تزکیه شده می‌کند الی الله، یک کسی این خودرو را خودروی تدسیه شده می‌کند الی النار. کسی که سوار این خودرو است چاره‌ای به جز مسیری که این خودرو می‌رود ندارد. شما کجا می‌روی؟ آنجایی که نفست داره میره. میگی من نمی‌خواهم این راه رو بروم، چاره‌ای نداری باید بروی، نمی‌خواهی؟ خودرو را تغییر بده، همین خودرو تزکیه کن، عنوانش میشه تزکیه، این خودرو را ترمیم کن، این خودرو را جهتش رو عوض کن، از خودرو نمی‌توانی پیاده بشوی، از خودروی وجود خودت که نفس توست نمی‌توانی پیاده بشوی، باید تغییرش بدهی. یک موقعی این خودرو تبدیل میشه به خودرویی که یک فردی مثل قابیل سوار بر این خودرو هست، خودروی وجود خودش، نه خودروی دیگری، چنان خودرویی ساخته، چنان خودرویی برایش ساخته شده، مجری‌اش خودش بوده، دیگران کمکش کردند، ابلیس کمکش کرده، شیاطین کمک کردند، مجری‌اش خودش بوده چنان خودرویی ساخته که نتیجه این دست فرمان خودرو، قتل هابیل است. اونی که سوار این خودرو است چاره‌ای به جز این نداره. نفس چنان خودرویی است که اگر گاهی اوقات به یک مرتبه‌ای برسه، مرتبه‌ای از سقوط، چیزی جلودارش نیست. باید توجه کنیم خودروی من و شما چی هست؟ چطوری شده الان؟ جهتش کدام طرف است؟ جنسش چی هست؟ بنزین حرکتش چی هست؟ فجور است یا تقوا است؟ شما راهی به جز سوار بودن بر این خودرو نداری، فقط می‌توانی سوختش را عوض کنی، جهت حرکتش را تغییر بدهی.