تقابل النعیم و الجحیم در وفور نعمت از سوی الحمید در النعیم و عدم وجود هیچ نعمتی در الجحیم است
نقطه پایایانی صراط غیر حامدین، الجحیم است
بحث النعیم و الجحیم. در بحث صراط داریم که و عرض شد که بحث صراط ذیل معرفت حمد مطرح است، با معرفت حمد و با رفتار حمد است که جایگاه انسان در دو صراط، صراط الله و صراط جحیم مطرح میشود و مشخص میشود و افراد هم و انسانها هم در ازای رفتار در قبال نعماتی که دارند به یکی از این دو صراط کشیده میشوند. اهل حمد و کسانی که به دنبال حمد هستند به سمت صراط مستقیم یعنی صراط الله کشیده میشوند و هدایت میشوند و غیر اهل حمد به سمت صراط جحیم کشیده میشوند. در بحث افراد منفی، این افراد به کجا میروند؟ به خاطر عدم حمد و به خاطر رفتارهای غلط در نعمات که موجب مغضوب بودن آنهاست، که موجب ضال بودن آنهاست، مقصد اینها و این افراد میشود الجحیم و اینها فی الجحیم قرار میگیرند، مقصد جحیم است، نقطه پایانی در بحث صراط آنها الجحیم هست و اینها فی الجحیم قرار میگیرند یا به سوی موقعیتهایی هستند و در موقعیتهایی قرار میگیرند که آن موقعیتها به سوی الجحیم است، برگرفته از الجحیم است.
النعیم سرچشمه نعمات از سوی منعم است و حامدین با رفتار صحیح در قبال نعمات به سوی این هدف حرکت می کنند
از دو منظر میخواهیم اینجا بحث النعیم را مطرح کنیم: 1- مطابق بحث حمد اگر انسانها بخواهند در قبال نعمات رفتار درست داشته باشند، آنچه که باید برای آنها پررنگ باشد و هدف باشد و مقصد حرکت باشد، النعیم است. در معنای حمد این بحث را داشتیم که حمد باید شما را از نعمت عبور بدهد و به نعمت دهنده برساند، توجه و تمام توجه کسی که نعمت دریافت کرده به منعم هست، به نعمت دهنده و اینجا نعیم به این بحث مربوط است، آن موقعیتی که پر است از نعمات، آن فردی که، آن شخصی که، آن جایگاهی که پیوسته پر است از نعمات، نزدیکترین موقعیت نعمات به خداست، به خدای متعال. آن زمانی که شما در بحث حمد باید به منعم توجه کنید در این مسیر به موقعیت نعیم کشیده میشوید، منعم، نعیم نیست. نعیم عالیترین و نزدیکترین موقعیت به منعم است در مسیر نعمات. انسانی که از خدای متعال نعمت دریافت میکند و حمد برای او مهم است و با معرفت حمد رفتار میکند و به جستجوی و به دنبال منعم است و میخواهد از بستر نعمات به منعم برسد در این مسیر به موقعیت نعیم میرسد، موقعیتی پر نعمت، پیوسته نعمت، کثیر النعمت و قریب به الله، به سرچشمه نعمت میرسد، به آن نقطهای که باب نعمات از جانب خدای متعال به عالم گشوده شده، از آن دروازهای که از جانب خدای متعال موضوع نعمت برای عالم گشوده میشود آنجا نعیم است و هر کسی که در بستر نعمات الی الله حرکت کند و اهل حمد باشد و در بستر نعمات بخواهد که به سوی خدا حرکت کند و به خدا برسد و به منعم برسد، در این مسیر به موقعیت النعیم میرسد، در این مسیر به این باب میرسد، به این سرچشمه نعمات، سرچشمه جریان نعمات به عالم میرسند، آن سوی این سرچشمه منعم هست.
الحمید باطنِ النعیم است و عالی ترین موقعیتی که انسان با صراط به آن می رسد صراط الحمید است
از یک نگاه میتوانیم عرض کنیم که این نعیم، باب خداست، بابی که نعمات از اینجا جریان دارد، از اینجا آغاز میشوند و جریان دارند بر همه عالم، بر عالمین جریان دارد، باطن این باب الله هست، باطن این باب، الحمید هست. شما از این باب به سوی الله و الحمید کشیده میشوید و حرکت میکنید. پس با این توصیف در مسیر صراط الله، در مسیر صراط الحمید، موقعیت النعیم وجود دارد و از جهت نعمت عالیترین موقعیتی است که انسان با صراط به آن موقعیت میرسد و صراط پس از آن هم ادامه دارد الی الله، الی الحمید.
النعیم و الجحیم در تقابل با یکدیگر هستند و در الجحیم هیچ خبری از نعمت نیست
یک نکته دیگر در خصوص بحث النعیم و الجحیم آیات دیگری است که در ارتباط دادن این دو موضوع در قرآن مطرح است مثل سوره انفطار، میفرماید که إِنَّ الْأَبْرارَ لَفِي نَعِيمٍ، وَ إِنَّ الْفُجَّارَ لَفِي جَحِيمٍ ، این دو نقطه در تقابل هم هستند، ابرار در نعیم هستند، فجار در جحیم هستند یا آیات دیگری که مثلاً میفرماید در سوره تکاثر برخی افراد به سمت جحیم میروند، وقتی به موقعیت جحیم میرسند از آنها چه پرسیده میشود؟ ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ ، از آنها از نعیم پرسیده میشود. بله این تقابل را شما و این دوگانگی را شما در قرآن بین نعیم و جحیم میبینید. جحیم میشود موقعیتی که از نعمت هیچ خبری نیست، هیچ نعمتی وجود ندارد، حتی عذاب آنجا نعمت نیست، خدای متعال راه هرگونه جریان نعمت را به آن موقعیت جحیم بسته است، چرا؟ چون این فرد در قبال نعمت به صورت متمادی و طولانی مدت رفتار درست نداشت، خدا به او نعمت داد رفتار درست نکرد، باز هم به او نعمت داد رفتار درست نکرد، سالهای سال به او مهلت داد رفتار درست نکرد. جحیم میشود موقعیتی که دیگر آنجا نعمت وجود ندارد و هرچه هست، نقمت است.