ضرورت تعریف فرهنگ و مشخص کردن نقشه راه

در مسئله فرهنگ، باید فرهنگ را بشناسیم. این خودش مهم هست. ما داریم از چی حرف میزنیم؟ چه تعریفی از فرهنگ وجود داره؟ هر کسی یه جور برای خودش داره فرهنگ رو تعریف میکنه. تعریف ما از فرهنگ چیست؟ خب پس اول تکلیف مون را باید معلوم کنیم، بگیم ما منظورمان از فرهنگ اینه، این تعریف را داریم. یا یکی از تعریف های موجود رو بپذیریم یا جمعی از آنها را بپذیریم یا یه تعریف جدیدی بکنیم، در هر سه صورت ایرادی وجود نداره، ولی خب بدونیم در مورد چی باید صحبت کنیم. پس باید فرهنگ را تعریفش رو بدونیم. آیا میتونیم تعریف دقیقی از فرهنگ ارائه کنیم؟ این دقیق بودن، این جامع بودن رو باید از کجا بگیریم؟ از کتب پیشینیان، از تعریف فلاسفه، از تعریف جامعه شناس ها، از کجا بگیریم؟ از قرآن. این قرآن اصلاً از فرهنگ صحبت می کنه؟ یه مقوله ای، موضوعی به عنوان فرهنگ میشه پیدا کرد؟ خب باید این را چطوری پیدا کنیم؟ باید فرهنگ را ابتدا تعریف کنیم. ذیل تعریف، باید ابعاد مختلف رو تبیین کنیم، بعد از تبیین، باید بتونیم سَیبل تعریف کنیم. یکی از این مشکلات همینه که ما از یک مسئله خوب صحبت می کنیم، از یک جامعه آرمانی، از راه صحبت نمی کنیم. خب به این هم باید توجه کنیم.