در ماجرای کربلا زهیر گونه رفتار کن، اعتزال از همه چیز و بدون اتکّا به هیچ شیئی، خودت را در پناه امام حسین(ع) جای بده
ماجرای کربلا اینطور است باید بیایی به سمت امام ع، باید بروی به سمت امام ع بدون اتصال به هیچ شیئی، با چیزی نباید بیایی، فقط باید خودت رو برای امام ع بیاوری. آقا من اومدم یک اسب خوب هم آوردم، یک زره خوب هم آوردم، یک شمشیر آوردم، پنج تا اسب دیگر هم میخواهم بیاورم، این ابزارها را میخواهم بیاورم، نه، ذرهای به اینها توجه کنی، نیامدی. فقط خودت بیا بدون اتصال به هیچ شیئی، بدون وابستگی به هیچ شیئی، بدون وابستگی به شیئی، بدون توجه به شیئی، بدون اتکا به شیئی، رها، به هیچ چیزی بند نیستی، به هیچ شیئی متصل نیستی، به هیچ شیئی اتکا نداری، تنها خودت هستی، البته خودی که با ایمان و هدایت، از دل همه اشیاء، خودت رو کَندی و جدا کردی از همه غیر الله، الان شدی یک شیء جدا شده، یک فردی جدا شده از همه اشیاء. در ماجرای امام حسین علیه السلام اینطور هست، آدمها باید بیایند ولی آمدنی که مفهومفَأْوُاْ إِلىَ الْكَهْف هست، این مفهوم براشون اتفاق میافته، آمدنی که اعتزال هست از هر چیزی غیر الله. آقا من آمدم خدمت شما برای شما اسب آوردم، برای شما سلاح جنگی آوردم، نه، نباید اینطور باشه، خودت بیا، جدا شده از همه چیز. ببینید رفتارها را ببینید، اون طرف به امام علیه السلام گفت که آقا من این چندتا اسب رو سلاح و اینها رو به شما میدهم بروید، امام علیه السلام فرمود، نه در تو خیری هست و نه در اسبهایت، من تو رو میخواهم. رفتار رو ببینید، زهیر آمد به سمت امام ع، با پیغام امام ع اومد خدمت امام علیه السلام و دگرگون شد و دیگه اومد به سمت امام ع، خب قبیلهاش آن طرف بودند، چرا چند نفر را با خودش همراه نکرد؟ چرا نرفت بگه همه بیایید؟ چرا نرفت به خانمش بگه خانم من دارم میرم تو هم بیا؟ چرا رفت در کاروان خودش، دهتا اسب برنداشت بیاره؟ به دهتا از سربازهاش نگفت شما هم باید بیایید؟ نه، خودت بیا زهیر، خودت، همه چیز رو رها کن و بیا، همه چیز رو رها کن. اینجا باید این اعتزال را انجام بدهی، وقتی آزاد شدی حالا هجرت میکنی، حالا رفتار عامل به امرفَأْوُاْ إِلىَ الْكَهْف میشوی و میتوانی بشوی. ما هنوز مفهومفَأْوُاْ إِلىَ الْكَهْف رو مطرح نکردیم، داریم مقدماتش رو مطرح میکنیم.