فرهنگ ناظر به تعامل، مابین چه موضوعاتی است؟
با یک نگاه دیگه، نگاه کنیم ببینیم اصلا دنبال چی هستیم؟ مسئله چی هست؟ دردمون چیه؟ دنبال چی هستیم که یک واژه فرهنگ رو اختراع کردیم؟ یا به دنبال معنای این واژه هستیم یا به دنبال تعریف و تبیین این مطلب هستیم. واژه فرهنگ و معنای متصور برای اون، قراره چه موضوعی، چه مسئله ای، چه دردی رو حل کنه؟ قراره این مسئله و موضوع رو چه کسی یا چه کسانی و در کجا حل کنه؟ پس باید ببینیم اصلاً ما با چه مسئله ای مواجه هستیم؟ مسئله را از کجا پیدا کنیم؟ از کجا بفهمیم که چه مسئلهای مهم هست یا اگر مسائلی رو یافتیم، رابطه بین اون مسائل، اهم و مهم بودن، فرع و اصل بودن اون مسائل نسبت به هم رو چگونه کشف کنیم؟ باید ببینیم که موضوعی مثل فرهنگ وقتی مطرح شده، واژه فرهنگ که مطرح هست قراره چه چیزی را حل کنه، از اون مسئله ما، یا از اون مسائل ما؟ آیا فرهنگ ناظر به فرد هست و مسائل مربوط به یک فرد؟ ناظر به اجتماع است؟ ناظر به یک قوم هست؟ ناظر به یک اجتماع بسیار کلان است؟ ناظر به اجتماع در حد و مرز یک کشور هست؟ ناظر به اجتماع بدون در نظر گرفتن حدود مرزی کشوری و مرزهای جغرافیایی است؟ فرهنگ ناظر به تعامل انسان با خودش هست، آیا اینطوره؟ آیا فرهنگ ناظر به تعامل بین انسان ها است؟ به کدام مسئله از تعامل بین انسانها؟ آیا فرهنگ ناظر به تعامل بین انسان و آفریدگار هست و خدای متعال هست، آیا اینطوره؟ آیا فرهنگ ناظر به تعامل بین انسان و غیر انسان هاست؟ چه مسئله ای وجود دارد و ناظر به کدام مسئله، ما به دنبال اختراع یک مفهوم بودیم و میخواهیم این مفهوم رو در حل اون مسئله استفاده کنیم و با اون مسئله تطبیق بدیم؟ آیا فرهنگ همان کارکرد معنای دین را دارد؟ آیا فرهنگ بخشی از دین را مد نظر گرفته؟ آیا فرهنگ مفهومی شامل تر و بزرگتر از مفهوم دین هست؟