سه روش در معنا شناسی: پی گیری مفهوم در بستر علم صرف، در بستر علم نحو و در جهان خارج
در معناشناسی، یک موقعی شما از اصل وارد میشوی که ممکنه عنوان اشتقاق اینجا وجود داشته باشه و ارتباط با حروف در اینجا مطرح است و معانی که از حروف استنباط میشه، از حروف و حرکات. یه موقعی از جهان واقع، معنا رو به دست میآوری، از تطبیقی که با جهان واقع داره یعنی از مصادیق. یه موقع از روابط و ارتباطات، درک مفهومی و معنایی پیدا میکنی. این روابط در مفاهیم، یکی از جاهایی که وجود داره در کلام هست، در کلام هست و در بستر علم نحو. پس سه تا لایه مفهوم و معنا شناسی میشه تعریف کرد، سه تا روش، سه تا شیوه، شیوه ای که مبتنی بر صرف هست، صرفی که تا حروف، ادامه داره یعنی از حروف آغاز میشه تا تمام مشتقاتی که از حروف به دست میآید. یک معناشناسی در بستر کلام هست، روابطی که بین مفاهیم ایجاد میشه، این معناشناسی در گام اول ما رو به روابط بین مفاهیم میکشونه و روابط بین مفاهیم متعدد را برای ما آشکارتر میکنه. یه معناشناسی هم در تطبیق با واقعیتهاست، این تطبیق با واقعیتها میتونه در این معناشناسی روش دوم، معناشناسی در بستر نحو هست، به ما کمک زیادی بکنه عمدتاً هم در معناشناسیها و در کتب لغت، اینها خیلی ترکیبی به کار رفتند. یعنی معناشناسی روش دوممون با روش سوممون با هم در کنار هم و در دل هم به کار رفتند و تفکیک نشدند.