تمام ماجراهای امام حسین (ع) و یاران ایشان در کربلا به خاطر توحید شکل گرفته و به همین خاطر قیمت یافته اند
مقولات ماجرای امام حسین (ع) بدون توحید ارزشی ندارند
در ماجرای امام حسین علیه السلام باید آنچه که حاکم باشد، توحید باشد. توحید باید بر تمامی معرفتها و دانستههای ما از کربلا و ماجرای امام حسین صلوات الله علیه حاکم باشد. کل ماجرای کربلا رو باید ذیل توحید دید. بعضی از مقولات جاری در کربلا و ماجرای امام حسین علیه السلام، بدون توحید قیمتی نیستند، برخیشان قیمت دارند، ها، ولی برخیشان اصلاً قیمتی نیستند. مقولات ماجرای امام حسین علیه السلام بدون توحید یا قیمتی نیستند، یا ارزش توجه ندارند، یا ارزششان چندان بالا نیست.
صحنه تنها ماندن امام حسین (ع) در میدان را اتصال به خداوند، قیمتی کرده است
امام حسین صلوات الله علیه آن زمان که تنها در میدان هست، قیمت آن ماجرا به حکومت خدا، به جریان خدا در آن صحنه است، به اتصال امام حسین صلوات الله علیه به خداست، این اتصالی که به خدای متعال وجود دارد، این صحنه را قیمتی کرده.
تمامی ماجراهای اهل بیت (ع)، امام حسین (ع) و یاران ایشان ذیل اتصال به خداوند قیمت دارند
تمامی ماجراها و تمامی حتی مقاماتی که ما برای اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام، برای امام حسین صلوات الله علیه، برای اهل بیت امام حسین صلوات الله علیه، برای اصحاب امام حسین، یاران امام حسین، صلوات الله علیهم اجمعین، در کربلا قائل هستیم، کجا قیمت پیدا میکند؟ در اتصال به خدا، در خدایی بودن ماجرا، در توحید ماجرا. حبیب بن مظاهر، حبیب است به خاطر توحید، به خاطر صفات خدایی.
عناوینی چون امام، خلیف، ولایت و... در اتصال به خداوند ارزش می یابند
حتی وقتی شما میگویید که این فرد که در این صحنه است امام است، یعنی توجه کنید تعریف این مقولات مثل امام، مثل ولایت، مثل حاکم، مثل خلیفه، تعریف اینها در اتصال به خدای متعال است، از آن طرف هست، قیمت این مفهوم زمانی است که این مفهوم به خدای متعال وصل است. طرف، امام است به معنای پیشوای مردم، این قیمت ندارد، طرف، خلیفه است به معنای کسی که بر تخت جلوس کرده و امروز به هر دلیلی مردم از او پیروی میکنند، قیمت ندارد. قیمت ماجرا، قیمت هر مقولهای در عالم، هر مقولهای ریز و درشت در عالم، به نحوه اتصال آن مقوله به خداست، حکومت توحید در عالم. و ما باید در این صحنهها در ماجراها در موضوعات مختلف این را ببینیم. این را گم کنیم سررشته اصلی کار از دست رفته.
حبّ الحسین به دلیل حبّ اللهی است که در وجود امام حسین (ع) است
عرض کردیم وقتی امام حسین صلوات الله علیه در آن زمانی که تنها وسط میدان ایستاده، شما سررشته کار را نباید گم کنی، قیمت این ماجرا به اتصال این صحنه به خداست، به اتصال این فرد درون صحنه به خداست. باید صفات خدایی این فرد را ببینید. این مطلب را باید حاکم کنیم، این مطلب اصل ماجراست، نخ تسبیح است، بقیه موضوعات بر این باید سوار بشود. حب الحسین ذیل حب الخداست، ذیل حب الله است. اطاعت از حسین، تبعیت از حسین، به خاطر حب خداست. آیه قرآن است که میفرماید: قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي، اگر راست میگویید، اگر اینجوری است که شما واقعاً حب به الله دارید خب از من تبعیت کنید، یعنی بستر، مقدمه، زمینه، اطاعت از حسین، حب به خداست، آیه قرآن دارد به ما یاد میدهد. البته توحید در حب به خدا خلاصه نمیشود، توحید در این تبعیت از رسول الله هم هست، در اطاعت از و تبعیت از امام حسین صلوات الله علیه هم هست.
ماجرای امام حسین (ع) بروز توحید است نه یک ماجرای انسان دوستانه و ... .
خلاصه اینکه ماجرای امام حسین علیه السلام، یک ماجرای قومی قبیلهای نیست، یک ماجرای انسان دوستانه نیست، یک ماجرای اینکه یک فردی به لحاظ علمی، به لحاظ معرفت و به لحاظهای مختلف سرتر از یک فرد دیگری است و ما میخواهیم از این حمایت کنیم، نیست. ماجرای امام حسین صلوات الله علیه جلوه توحید است، بروز توحید است، مقابله توحید با شرک است، مقابله توحید با کفر است.
ریشه دشمنی دشمنان امام حسین (ع)، عدم توحید و شرک آنهاست
در کربلا شما باید ایمان و کفر را دنبال کنید، در کربلا باید توحید و شرک را دنبال کنید، آنهایی که مقابل ایستادهاند مشرک هستند. این تحلیل را باید داشت، این شرک را باید دید. شاید به ظاهر آن افراد بناهایی ساختهاند، ظواهری دارند، ظاهراً اهل اسلام هستند، ظاهراً اهل شرعیات هستند، و برخیشان، برخیشان هم نبودند، برخیشان در ظاهر هم اهل شرعیات نبودند. ولی ریشه کار کجاست؟ خرابی کار کجاست؟ عدم توحید، شرک. قومی که از خدا فاصله دارد.
اگر رابطه بین مومن و خداوند رابطه محبّ و محبوب نباشد، در معرض ارتداد است
در آیه ۵۴ سوره مائده، وقتی خدای متعال میخواهد قوم را سرزنش کند و بگوید من یک قوم بهتری جای شما میآورم، چه میگوید؟ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ، مخاطب کیا هستند؟ الذین آمنوا، مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ ، اگر کسی از شماها از دینش برگردد، مرتد بشود، خب یه کسی را میآورم که دین داشته باشد، باید این را بگوید؟ یک کسی را میآورم که از دینش برنگردد، باید این را بگوید دیگر، شما الذین آمنوا هستید، از دینتان برگشتید، من یکی کسی را میآورم ایمان بیاورد و از دینش برنگردد، همین را باید بگوید ولی خدای متعال دارد توضیح میدهد فَسَوْفَ، در آینده، يَأْتِي اللَّهُ بِ، خدای متعال میآورد، قَوْمٍ، قومی را که چی؟ که ایمان بیاورند برنگردند، ایمان بیاورند برنگردند چه جوری شروع میشود؟ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ خدا آنها را دوست داشته باشد، آنها هم خدا را دوست داشته باشند، رابطه حب و محبوب بین آنها و خدا برقرار است، شما از دین برمیگردید؟ شما اهل ایمان هستید ایمان آوردید، الان از این برمیگردید؟ میدانید ضعفتان کجاست؟ ضعفتان اینجاست، رابطه محب و محبوبی بین من و شما برقرار نیست، من شما رو دوست ندارم، من خدا حبّی به شما ندارم، اول همین را میفرماید، يُحِبُّهُمْ خدا آنها را دوست داشته باشد، خدا حبّ به آنها داشته باشد، وَ يُحِبُّونَهُ و آنها هم به خدا حب داشته باشند. شما اهل ایمان هستی؟ وارد عرصه ایمان شدید؟ خدا به شما حب دارد؟ شما به خدا حب داری؟ اگر ندارید بدانید در معرض ارتداد هستید، یک نفر از بین شما مرتد بشود و برود مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ، یک نفر از بین شما مرتد بشود و برود بقیه را دنبال خودش میبرد.
اساس همه کار های مؤمن بر پایه رابطه محبّ و محبوبی بین او و خداوند است
يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ اَذِلَّةٍ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَي الْكافِرِينَ ، نمیفرماید وَ اَذِلَّةٍ عَلَي الْمُؤْمِنِينَ وَ أَعِزَّةٍ عَلَي الْكافِرِينَ وَ يُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ، ببینید اینطور نمیفرماید چرا؟ چون همه اساس يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ است، بقیه ادامه این است، بقیه روی این سوار میشود، بقیه توضیح این ماجراست، بقیه بیان این است، بقیه بروز و جلوه این ماجراست، جلوه این مطلب است يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ. کار را به یک جایی برسانیم که خدا ما را دوست داشته باشد، ماجرا اینجاست، سرفصل این مطلب اینجاست، اصل ایراد قومی که مرتد شدند، اصل ایراد قومی که مقابل امام ایستادند چه بود؟ خدا آنها را دوست ندارد.
بدون توحید کربلا تعریف و قیمتی نخواهد داشت
بله باید ماجرای کربلا را ذیل حکومت توحید، ذیل حاکمیت توحید دید، بدون توحید، بدون خدا، کربلا تعریف ندارد، تعریف کربلا با خداست و اصلاً قیمت کربلا به این ماجراست و این ماجرا هست نه اینکه اینطور نیست، ها، اینطور هست ما تازه باید سعی کنیم خدایی خدا را در کربلا کمی معرفت کنیم.