مفاهیم در ارتباط با یکدیگر همچون یک درخت واره هستند، یافتن ارتباط یک شاخه با شاخه دیگر تنها گام اول معنا شناسی است
در واقع ما در معناشناسی اون کاری که الان انجام میشه نوعی یافتن ارتباطات است، به تعبیری معناشناسی یعنی یافتن ارتباطات، ارتباط یک مفهوم با چند مفهوم دیگه، به چه شکل با چند مفهوم دیگر ارتباط داره؟ ممکنه جمع دو مفهوم، بشه یک معنا، بشه یک مفهوم جدید، آن جمع، ممکنه هر نوع ارتباطی از روابط نحوی باشه، یک ترکیب اضافه، یک ترکیب موصوف صفتی، یک ترکیب عطفی، عطفی که حاکی جمع است بعد و موارد متعددی دیگه، میتونه حاکی از یک معنا باشه. اینجا در واقع ما داریم یک مولفه رو رابطهاش رو با مولفههای دیگر، یک واژه رو رابطهاش رو با واژههای دیگر پیدا میکنیم، داریم واژه را میشکافیم، یا به معنای شکافتن این واژه است یا به معنای رابطه این واژه در درختواره مفاهیم هست، یعنی اگه ما یک مجموعه مفاهیمی که وجود دارند رو به شکل یک درخت در نظر بگیریم، ما در درختواره مفاهیم، روابط رو با هم پیدا میکنیم. الان آنچه که در معناشناسی به صورت قابل توجه انجام میشه اینه. این یک معناشناسی ناقص هست، یک قدم در معناشناسی است، یافتن دو ارتباط، یافتن چند ارتباط که به این مفهومی که مدنظر ما هست، وجود دارد، یافتن دو شاخه از این درختواره، یا دو گره از این گراف بزرگ مفاهیم که به این مفهوم ارتباط دارند، یافتن گره اول ارتباط به این مفهوم، لایه اول از گرههای این گراف که با این مفهوم ارتباط دارند. آیا اسمش معناشناسی است؟ نه یک قدم در معناشناسی است، یک گام در معناشناسی است. باید تعریف کنیم، ما در معناشناسی به دنبال چی هستیم؟ میخواهیم دقیقا چی رو کشف کنیم؟ اگه تعریفمون این باشه که لایه اول گرههای گراف بزرگ مفاهیم رو پیدا بکنیم، بله شما معناشناسی کردی، آیا تعریفمون این هست؟